حـدیث مـوی تـو نتـوان به عمـرگفتـن باز....
ظهور دولت حق
حـدیث مـوی تـو نتـوان به عمـر گفتـن بـاز
از آنکـه عمـر بـود کـوتـه و حـدیـث دراز
بـه راه عشق تـو انجـام کـار تـا چـه شـود
بـرفـت در سـر ایـن کـار هستـیام ز آغـاز
بـه طـاق دلکـش آن ابـروان محـرابـی
کـه دور از تـو نبـاشـد مـرا حضـور نمـاز
اگـر نـه از دل مـن رسـم سوختـن آمـوخت
چـرا دمی نکنـد شمـع، ترک سوز و گداز؟
گـرت هـواست کـه از خلـق بینیـاز شـوی
زیـادتی مطـلب، نصیب خـویـش بـسـاز
گنـاه بخت سیـه بـود و دست کـوتـه مـا
وگـرنـه سلسلـهی مـوی دوست بـود دراز
نخسـت گـام نهـی پـای بـر سـر گـردون
چـون از نشیـب طبیعـت قـدم نهی به فـراز
اگـر سعـادت جـاویـد بـایـدت ای دل
نمـای شـرح حقیقـت، سخـن مگـو ز مجاز
حـدیـث لیلـی و مجـنـون عـامری بگذار
مخـوان فـسـانـهی محمـود غـزنـوی و ایـاز
مدیـح مَظهـر حـق، مُظهـر حقـایـق گـوی
ثـنـای حجـت ثـانـیعشـر نـمـا آغـاز
سمـیّ ختـم رسل، خـاتـمالائمه که هست
نهـان ز دیـده و بـر حضـرتش عیـان هر راز
سلیـل خسرو دیـن، عسکـری، شه کـونیـن
ولـیّ حـق، شـه دشمـنگـداز دوستنـواز
امـام منـتـظَـر خلـق، حجـت مـوعـود
کـه هست چشـم جهـانی به رهگـذارش باز
پنـاه کـون و مکـان، صاحبالزمـان مهدی
ولـیّ قـائـم بـالسیـف، شهسـوار حـجـاز
خجـستـه نـامـش ز آن بـر زبـان نمـیآرم
کـه روزگـار رقیـبست و آسمـان غمّـاز
به اوج جـاهش جبـریـل عقـل مینـرسـد
بـه بـال شـوق کنـد تـا ابـد اگـر پـرواز
شهـا! حقیقت وحـدت تـویی و دور از تـو
شده حقیقت و وحدت بدل به شرک و مجاز
درآ پـرده و از یـک تجـلـی رخـسـار
غبـار شـرک ز مـرآت مـاسـوی پـرداز
«محیـط» زنـده شود بعد مرگ، گـر شنـود
ظهـور دولـت حـق راست نـوبـت آغـاز
شمشالفصحاء محیط قمی (محیط)