لبیک یامهدی

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

سخنان رهبر معظم انقلاب درباره حمید سبزواری

22 خرداد 1395 توسط زهرا تجري

 

 

  

نخستین «نکوداشت استاد حمید سبزواری» سال 91 در شهر سبزوار برگزار شد. پیش از این بزرگداشت اعضای ستاد برگزاری مراسم خدمت رهبر انقلاب رفته و گزارشی ارائه کردند. رهبر انقلاب در این جمع سخنانی درباره مرحوم حمید سبزواری بیان کردند که در ادامه می خوانید.

تجلیل از آقای حمید سبزواری کار بسیار شایسته‌ای است. هر کسی که این به ذهنش رسیده و مطرح کرده و هر کس که این کار را دنبال می‌کند بداند که کار بسیار خوب و مناسب و لازمی را دارد انجام می‌دهد.

در مورد آقای حمید دو بخش در مورد شخصیت ایشان هست که هر کدام باید جداگانه مورد توجه قرار بگیرد:

یکی رتبه شعری ایشان است. ایشان شاعر بسیار خوبی هستند، یعنی هم قریحه شعری خوبی دارند و هم مضمون‌ساز هستند.هم تسلط بر لفظ و گستره میدان واژگانی دارد و هم از واژگان فراوانی استفاده می‌کند.

ایشان در شعر هم متنوع هستند. غزل، قصیده، تصنیف و ترانه‌های گوناگون می‌گوید.این تنوع در باب شعر و شاعری خصوصیتی است که در همه شاعران یافت نمی‌شود. این که یک شاعر بتواند در انواع شعر طبع آزمایی کند یک امتیاز است و آقای حمید سبزواری از این امتیازات برخوردار هستند،و همین مطلب ایشان را در رتبه بالای شعر معاصر ما قرار می‌دهد.

نکته دوم که اهمیتش از نکته اول کمتر نیست این است که ایشان این هنر را در خدمت مردم و انقلاب و در خدمت بصیرت‌افزایی قرار داده است و این خیلی مهم است.

آقای حمید سبزواری در آن دورانی که یک جریانی به عنوان روشنفکری هنر در مقابل انقلاب قرار گرفت و از معارضین و مزاحمین انقلاب حمایت کرد و عده‌ای در کوچه و بازار با ادعای روشن بینی و روشن فکری مردم را کشتند، کاسب را کشتند، روحانی را کشتند، دانشجو و رهگذر را کشتند و آن جریان مدعی روشنفکری نه تنها حرفی نزد بلکه حمایت هم کرد، در یک چنین شرایطی آقای حمید سبزواری در میدان بود و با همه وجود ایشان هر کار در حوزه گفتن و سرودن توانست انجام داد و این مهم است.

به نظر من، این بعد دوم شخصیت آقای حمید نباید نادیده گرفته شود و در بزرگداشتی که از ایشان می‌شود این بعد مورد توجه قرار بگیرد.

همچنین سخنان مقام معظم رهبری در مورد حمید سبزواری که در ابتدای کتاب “سرود درد” یکی از کتاب های شعر مرحوم استاد سبزواری چاپ شده است نیز به این مضمون است:

«انتشار آثار شاعر انقلابی و مخلص جناب آقای حمید سبزواری بی شک گامی در جهت غنی سازی گنجینه ی ادبیات انقلاب و عرضه ی آن به مشتاقان و هنرشناسان است. شعر در دوران انقلاب باید بخش برجسته ای از اصیل ترین و صادقانه ترین شعر همه دوران تاریخ ایران به شمار آید . شعر فارسی هرچند در عمر هزار و دویست ساله خود و در مقاطع گوناگون به والایی و تعالی شایسته ای نائل شده و نقطه های درخشانی که در ادبیات جهان می درخشند پدید آورده ، لیکن هرگز به طور کامل از آمیختگی به انگیزه های غیر صمیمی و پیرایه های ناشایسته برای شعر و هنر ، کاملاً مبرا نبوده است و همین است که شعر فارسی را با وجود شاعران و شعرهایی که جز به صفا و حقیقت ناظرنبوده اند و البته تعداد چنین شاعران و شعرهایی نسبت به حجم شعر فارسی چندان زیاد نیست از صورت مجموعه ای پاکیزه و بی غلّ و غش خارج ساخته و در آن فصول ناخوشایند و حتی تأسف انگیزی پدید آورده است.

شعر دوران انقلاب در میان همه ی مقاطع تاریخ طولانی ، این ویژگی را دارد که تقریباً یکدست و کامل در جهت آرمانها و هدف های والا و سخنگوی احساسات و افکار و جهت گیری های ملتی است که شاعر ، از دل آن برخاسته و بدان وابسته است.شعر دوران انقلاب ، شعر زر و زور نیست . شعر احساسات سطحی و فردی و متوجه به آرزوها و امیال حقیر بشری نیست . زبان یک ملت و شرح حال یک امت است.انعکاسی از روح بزرگ جامعه ای است که یکپارچه در جهت هدفها و آرمانهای الهی و انسانی گام برداشته و فداکاری کرده است.شعر هدفدار و سازنده ی مردمی است.شعر دربارها و میخانه ها و عشرتکدها نیست. شعر صحنه ی عظیم جهاد و سیاست و انقلاب و جهان نگری است. شعر خدایی.

شاعر گرامی ما آقای حمید سبزواری از پیشکسوتان و پیشروان این راه است. زبان فاخر ، در شعر حمید ، با مضمون انقلابی و مکتبی ، آمیزه ای مطلوب و ارزنده پدید آورده و مجموعه شعر او در دیوان معاصر فارسی ، فصل رغبت انگیز و شایسته ای گشوده است.

اینجانب از شاعر ارجمند به خاطر ارائه این مجموعه ی باارزش شعری ، به ادبیات مضبوط معاصر ، صمیمانه تشکر می کنم و توفیق روز افزون ایشان را مسئلت می نمایم.»

 نظر دهید »

شش خصوصیت متقین در قرآن

21 خرداد 1395 توسط زهرا تجري

                                                                                             

خصوصیات « متقین » دربیانات مقام معظم رهبری .

 سوره مبارکه بقره آیات ۲، ۳ می فرماید : 

ذٰلِکَ الکِتابُ لا رَیبَ ۛ فیهِ هُدًی لِلمُتَّقین﴿۲﴾
الَّذینَ یُؤمِنونَ بِالغَیبِ وَیُقیمونَ الصَّلاةَ وَمِمّا رَزَقناهُم یُنفِقونَ﴿۳﴾
وَالَّذینَ یُؤمِنونَ بِما أُنزِلَ إِلَیکَ وَما أُنزِلَ مِن قَبلِکَ وَبِالآخِرَةِ هُم یوقِنونَ﴿۴﴾

آن کتاب با عظمتی است که شک در آن راه ندارد؛ و مایه هدایت پرهیزکاران است.(۲) (پرهیزکاران) کسانی هستند که به غیب [=آنچه از حس پوشیده و پنهان است‌] ایمان می‌آورند؛ و نماز را برپا می‌دارند؛ و از تمام نعمتها و مواهبی که به آنان روزی داده‌ایم، انفاق می‌کنند.(۳) و آنان که به آنچه بر تو نازل شده، و آنچه پیش از تو (بر پیامبران پیشین) نازل گردیده، ایمان می‌آورند؛ و به رستاخیز یقین دارند.(۴)

متقین بلاشک از قرآن هدایت خواهند گرفت

تقوا یعنی پرهیز با حرکت نه پرهیز با سکون، یک وقت هست شما در حال سکون پرهیز می‌کنید، یعنی برو در خانه‌ات بنشین و کاری به کار چیزی نداشته باش و با رانندگی نکردن پرهیز کن به این که به کوه نخوری و از دره پرتاپ نشوی، پرهیز از کوهنوردی کردن، حرکت نکردن در خارزارها که خارهای مغیلان دامن شما را نگیرد، این یک جور پرهیز است و اسلام این را به شما توصیه نمی‌کند. بلکه می‌گوید در سینه‌ی قضایا و واقعیت‌ها با حوادث روبرو بشوید و در عین حال پرهیز کنید. مثل راننده‌ای که رانندگی می‌کند اما پرهیز هم می‌کند و این پرهیز همان است که گفته شد، مراقبت کردن و مواظب خود بودن.(۱)
قرآن کریم می‌گوید: «هدی للمتقین»(۲)؛ نمی‌گوید «هدی للمؤمنین». «هدی للمتّقین»؛ یعنی اگر یک نفر باشد که دین هم نداشته باشد، اما تقوا داشته باشد - ممکن است کسی دین نداشته باشد، اما به همین معنایی که گفتم، تقوا داشته باشد - او بلاشک از قرآن هدایت خواهد گرفت و مؤمن خواهد شد. اما اگر مؤمن تقوا نداشته باشد، احتمالاً در ایمان هم پایدار نیست. بستگی به شانسش دارد: اگر در فضای خوبی قرار گرفت، در ایمان باقی می‌ماند؛ اگر در فضای خوبی قرار نگرفت، در ایمان باقی نمی‌ماند.(۳)

خصوصیات متقین
«الذین یؤمنون بالغیب و یقیمون الصلوة و مما رزقناهم ینفقون»(۴): برای همین متقین شش خصوصیت بیان شده که این شش خصوصیت در یک انسان، در حقیقت عناصر تشکیل دهنده‌ی تقواست و آن تقوای صحیح و عینی با این شش خصوصیت در انسان تأمین می‌شود البته فراموش نشود که من در جلسه‌ی قبل گفتم: این تقوا در همه‌ی مراحل به انسان کمک می‌کند، یعنی شما وقتی یک مایه‌ای از تقوا داشته باشید از قرآن یک چیزی می‌فهمید و هدایت می‌شوید و این تقوا هرچه بیشتر بشود شما از قرآن بیشتر می‌فهمید یعنی حتی یک انسانی که در حد اعلای تقوا هست اگر باز تقوایش بیشتر شود به همان نسبت افزایش روحیه تقوا ممکن است باز چیزهای جدیدتر و ترفه‌تر و یک ظرافت‌هایی را از قرآن بفهمد و این فقط مربوط به اول کار نیست که بگوئیم اگر می‌خواهید از قرآن چیزی بفهمید باید با تقوا بشوید و بعد که تقوا یعنی همان هشیاری و دقت را بدست آوردید دیگر برو در بطن قرآن، نخیر، درهمه‌ی مراحل هرچه این تقوا بیشتر شد درک انسان بیشتر می‌شود، حالا این شش خصوصیت مقدماتی است برای اینکه یک سطح قابل قبولی از تقوا در انسان بوجود بیاید، یا بگوییم یک حداقل لازمی از تقوا در انسان بوجود می‌آید.

الف) ایمان به غیب
اولین خصوصیت این است که: «الذین یؤمنون بالغیب». یعنی آن کسانی که ایمان به غیب می‌آورند، که در ترجمه گفتیم آنها که به غیب باور می‌آورند. ایمان به غیب در قرآن جاهای متعددی خشیت به غیب و توجه به غیب ذکر شده، مثلاً در یک جا، «و خشی الرحمان بالغیب»(۵) و از این قبیل آیات آمده و غیب یعنی آنچه که پنهان از حواس آدمی است و تمام عالم وجود به غیب و شهادت تقسیم می‌شود و شهادت یعنی آن عالم مشهود ما، البته نه مشهود با چشم فقط، بلکه مشهود به حواس، آنچه را که شما آن را لمس می‌کنید و در مقابل شماست، که زیر چاقوی جراحی شما می‌آید، روی تلسکوپ مثلاً کیهان نگر شما می‌آید، زیر ذره‌بین و میکروسکوپ شما می‌آید: آنچه که شما می‌بینید آنچه که شما می‌شنوید، آنچه که شما حس می‌کنید این شهادت است و ماورای این شهادت، عالم ادامه دارد، وجود به آنچه من و شما آدمی می‌بینید و می‌توانید ببینید محدود نیست. بلکه وجود در نواحی و مناطقی که احساس آدمی قادر به درک آن نیست ادامه دارد، یعنی غیب عالم و این مرز جهان بینی‌ها و بینش‌های الهی با بینش‌های مادی است.

بینش مادی می‌گوید: من آنچه را که می‌بینم وجود دارد و هست. اما آنچه را من نبینم او نیست. البته ممکن است چیزی را که امروز نمی‌بینیم فردا ببینیم او هم هست. این بینش مادی تنگ نظرانه، خود خواهانه و موجب محدودیت است، شما چه دلیلی دارید که آنچه را نمی‌بینید بگوئید نیست؟ وقتی حکم می‌کنید به هست یا به نیست باید با بینش خودتان به او رسیده باشید! شما وقتی می‌گوئید هست باید ثابت بکنید که هست! و وقتی می‌گوئید که نیست چگونه ثابت می‌کنید که نیست؟ مادی هیچ دلیلی بر نبود عالم غیب ندارد. او می‌گوید من عالم غیب را نمی‌بینم و از آن خبر ندارم؛ آنوقت با این که می‌گوید من خبر ندارم، در عین حال بطور قاطع می‌گوید نیست!! اینجا اولین سؤالی که باید از او بشود اینست که: تو وقتی خودت می‌گویی من از او خبر ندارم پس چگونه می‌گویی نیست؟ ولذا در قرآن نسبت به مادیون و ملحدین و دهریون: آن کسانی که ماورای جهان ماده را انکار می‌کنند این تعبیرات بکار رفته: «ان هم الا یظنون»(۶) با گمان حرف می‌زنند. «و ان هم الا یخرصون»(۷) با هم سخن می‌گویند.

ب) به‌پاداشتن نماز
اما شرط دوم: «الذین یؤمنون بالغیب» به پاداشتن نماز از شرایط متقین است. «و یقیمون الصلوة»: و نماز را به پا می‌دارند. من بارها این را گفته‌ام که به پاداشتن نماز غیر از گزاردن نماز است و متأسفانه در بعضی از ترجمه‌ها مشاهده می‌شود می‌نویسند و نماز می‌گزارند، در حالی که نمازگزاردن در عربی می‌شود «یصلون» و «یقیمون الصلوة» یعنی نماز را بپا می‌دارند، پس به پا داشتن نماز چیزی بیش از گزاردن نماز است، که البته نمازگزاردن را هم شامل می‌شود. یعنی اگر شما بخواهید جزو نماز بپادارندگان باشید نمی‌توانید نمازگزاردن را ترک کنید. بپاداشتن نماز، یعنی در محیط و درجامعه این واجب و این حقیقت لطیف را بوجود آوردن و محیط را محیط نماز کردن و دیگری را به نماز دعوت کردن و نماز را با توجه ادا کردن، و مفاهیم نماز را در زندگی تحقق بخشیدن است، که مفهوم اصلی نماز عبارت است از: خضوع انسان در مقابل پروردگار و عمل انسان به فرمان پروردگار این آن عنصر اصلی نماز است که در حاشیه‌اش هم چیزهای دیگری وجود دارد. پس شرط دوم متقین اقامه‌ی صلوة است «یقیمون‌الصلوة» و آنکه قبلاً گفتیم: «الذین یؤمنون ‌بالغیب»، یکی از مقومات تقوا بود در عالم بینش و این دومی، اقامه‌ی صلوة یکی از مقومات تقوا در عالم خودسازی است و خودسازی بسیار مهم است.

ج) انفاق در راه خدا
«و ممّا رزقناهم ینفقون»: و از آنچه که ما روزی آنها کرده‌ایم انفاق می‌کنند. حالا آیا این انفاق همان زکاتی است که در کتابهای فقهی گفته شده به ۹ چیز تعلق می‌گیرد و در غیر آن ۹ چیز زکوة نیست؟ نه این آن نیست. البته ممکن است در مورد زکوة هم ما نظرات فقهی‌ دیگری را هم سراغ داشته باشیم. و بشناسیم که دایره زکوة را بسی وسیع‌تر گرفته باشند و از آنچه که در این ۹ چیز وجود دارد و ممکن است وجود داشته باشد اما به هر حال این آن انفاق نیست و فراتر از آن است.
انفاق کردن یعنی خرج‌کردن از مال، و بدیهی است که مراد از این خرج‌کردن، آن خرجی نیست که انسان برای خودش می‌کند، چون خرج کردن برای خود را هر انسانی می‌کند و بی‌تقواها بیشترش را برای خورد و خوراک و لذت و شهوترانی خودشان خرج می‌کنند. پس مقصود آن نیست، بلکه مقصود انفاق در راه خداست. یعنی در راه هدفهای والا و در راه آرمانهای الهی خرج‌کردن بسیار مهم است!(۸)

د و هـ) ایمان به پیامبر اسلام و پیامبران پیشین
و اما آیه بعد: «و الذین یؤمنون بما انزل الیک و ما انزل من قبلک»(۹) ترجمه‌اش را قبلاً گفتیم: و آنان که به هر آنچه بر تو فرو فرستاده شده‌ است ایمان می‌آورند و به هر آنچه پیش از تو. در این‌جا هم دو خصوصیت دیگر هست. اولاً: ایمان به وحی در هر دو جمله مورد توجه قرار گرفته و این دو جمله در این معنا با هم مشترکند. یعنی یکی از نشانه‌ها یا از عناصر و ارکان تشکیل دهنده‌ی آن تقوایی که مایه هدایت و مایه‌ی نورانیت انسانی است، همین است که ایمان می‌آورند به وحی و وحی را قبول می‌کند، منتها اینکه این وحی مطلق است به پیغمبر اسلام یا پیغمبرهای دیگر.
پس خصوصیت اولی که در این دو فقره و این دو عبارت وجود دارد، اصل ایمان به وحی است که این هم، در تشکیل شخصیت تقوا در انسان یک عنصر لازمی است! ممکن است کسی به‌خدا ایمان داشته باشد، لکن به وحی ایمان نداشته باشد، این کافی نیست، لذا در قرآن در موارد عدیده اطاعت پیغمبر پس از اطاعت خدا ذکر شده «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول»(۱۰) خدا را اطاعت کن و پیامبر را اطاعت کنید. در حالی که شما پیرو پیغمبر هستید می‌گوئید: معلوم است من وقتی خدا را اطاعت کردم پیغمبر را هم اطاعت کرده‌ام. بله شما این‌جور هستید، چون به پیغمبر (یعنی به وحی) اعتقاد دارید، اما اگر کسی به وحی اعتقاد نداشته باشد آن‌وقت دیگر اطاعت از پیغمبر وجود ندارد.(…)
پس اعتقاد به وحی، و ایمان به اصل وحی، یک شرط اصلی و یک عنصر اصلی است. امّا اینکه وحی چگونه چیزی است؟ آن موکول به بحث‌های معارف است که معلوم می‌کند وحی و جوهر وحی و حقیقت وحی چیست؟ لذا این را ما اینجا بحث نمی‌کنیم.(…)

و) یقین به آخرت
«و بالآخرة هم یوقنون»: و آنان به آخرت یقین می‌ورزند. یقین به آخرت نشانه‌ی ششم است و آخرت هم، آن نشأه و مرحله‌ی بعد از دنیاست که چون متأخر از دنیاست به آن می‌گویند آخرت و دنیا چون مرحله‌ی نزدیکتر به ماست و الان ما در ان زندگی می‌کنیم به آن می‌گویند دنیا، پس یکی از نشانه‌های باتقوا یا متقی، یقین به آخرت است، و بارها گفتیم: از ارکان و از اصول و از مایه‌های اصلی تدین و تقوا یقین به آخرت است. که یک مرحله‌ والائی است، و لذا گمان به آخرت کافی نیست. (…)
شما در اصول عقاید اسلامی، عقیده‌ای که منقطع باشد از زندگی و از عمل اصلاً ندارید و اعتقاد به آخرت و اعتقاد به قیامت و اعتقاد به محاسبه و پرس و جو و اعتقاد به جزا برای هر عمل و یقین به اینها، ‌تأثیرات زیادی در زندگی دارند و زندگی را شکل خواهند داد. لهذا، همانطور که در قرآن هست: یکی از اولین کارهای ادیان این است که عقیده را در ذهن مردم قرار بدهند و به مردم تفهیم کنند که زندگی شما با مرگ پایان نمی‌پذیرد،‌ بلکه بعد از مرگ هم، زندگی و حساب و جزا است، و به انسانها بفهمانند که اینجا صحنه‌ی عمل است و آنجا برداشت از عمل.(۱۱)


پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR

 

 نظر دهید »

سیمای یاران حضرت مهدی(ع) در عصر ظهور چگونه است؟

20 خرداد 1395 توسط زهرا تجري

                                                                       

در روایات متعددی که از ائمه معصومین(ع) وارد شده سیمای یاران حضرتش ترسیم شده است، که از میان آنها به مرفوعه فضیل بن یسار از امام صادق(ع) می پردازیم:

 خداوند را در طالقان گنجی است نه از جنس سیم و زر و پرچمی است که از هنگامی که فرو پیچیده شده برافراشته نشده است و مردانی که انگار دلهایشان پاره های آهن است. شک و دودلی در ذات خدا، آن را نیالوده و از سنگ با صلابت تر است. اگر برکوهها یورش برند آنها را از جای برمی کنند و هیچ شهری مقصد پرچمهای آنان واقع نمی شود مگر آنکه ویرانش می سازند. گو اینکه بر اسبانشان بازها پر گشوده اند، از راه تبرّک، دست بر زین امام برده و دور امام گرد می آیند.

 در جنگها با جان خود از امام(ع) محافظت نموده و از پس هر آنچه امام(ع) از آنان می خواهد، برمی آیند. مردانی که شب نمی آرمند و در نمازشان زنبورسان زمزمه دارند، شب را در قیام و قعود به سر می آورند و صبح را بر پشت اسبانشان آغاز می نمایند، در شب رهبانند و در روز شیران. از فرمانبری کنیز، نسبت به آقایش، برای امام فرمانبردارترند.

 بسان چراغهایی هستند. مثل اینکه دلهاشان چراغدان است. آنان از خشیت خدا ترسانند. شهادت را می خواهند و آرزو می کنند که در راه خدا کشته شوند، شعارشان «یا لثارات الحسین» است. وقتی به حرکت درمی آیند رعب و ترس [حاصل از هیبت و شکوه و انسجامشان] به مسافت راه یک ماه پیششان می تازد. رهسپار کوی مولایند. خداوند با آنان امام حقّ را یاری می نماید.1

  به اختصار از منظر این روایت مرفوعه به بعضی از خطوط چهره نورانی یاوران آن امام همام(ع) نظر می کنیم:

1. خلوص اعتقاد و شدّت توحیدگرایی:

 «کأنّ قلوبهم زبرالحدید لایشوبها شکّ فی ذات اللّه أشدّ من الحجر»

 یاران حضرت حجت در اعتقاد خود چنان از درجه بالای خلوص برخوردارند که لحظه ای شکّ و تردید در دل آنها سایه نمی گسترد و کنج قلبشان را به تسخیر نمی آورد، بلکه با سراسر وجود او را ادراک کرده و در همه حال خود را در حضور او می یابند؛ چرا که اینان از نردبان «علم الیقین» به بام بلند «عین الیقین» رسیده و از آنجا به بال ریاضت و توفیق و تقرّب در فضای بیکران «حق الیقین» به پرواز درآمده اند. پروانه صفت در حرارت کانون شمع وجود حقّ، جلّ و علا، پر و بال سوخته اند و ققنوس وار از خاکستر خود تولدی تازه یافته اند و خود روشن است که با این وصف قلمرو وجودشان از تنش تارهای عنکبوتان شرک منزّه بوده و لمحه ای در هیچ یک از ابعاد، شرک نمی ورزند. از اشعه آفتاب توحیدشان هیچ زاویه مبهم و تاریکی بی بهره نمانده است، تا نامرئی ترین تارتنان شرک در آن توان تنش داشته باشند. آری حصار قلب توحیدی اینان چنان پاره های آهن است که یغماگران شرک و کفر و بی مبالاتی در آن هیچ راهی ندارند.

 یاران حضرت حجت در اعتقاد خود چنان از درجه بالای خلوص برخوردارند که لحظه ای شکّ و تردید در دل آنها سایه نمی گسترد و کنج قلبشان را به تسخیر درنمی آورد، بلکه با سراسر وجود او را ادراک کرده و در همه حال خود را در حضور او می یابند.

 2. توانمندی و قدرت اراده:

 «لو حملوا علی الجبال لأزالوها»

 یاوران حضرتش چنان قوی و با اراده و ذوفنون اند که اگر بر کوهها یورش برند از بن بر می کنند. در راه پیشبرد اهداف و اغراض خود چنان صلب و سخت عزم اند که اگر کوهها از جا کنده شود، اینان خم به ابرو نمی آورند و چرا اینگونه نباشند که اهل تقوایند و «إنّ التقوی أعزّ عزّ؛ فیه نجاة کل هارب و درک کل طالب و ظفر کل غالب»2 و این اکسیر تقواست که زندگی قدرتمندانه را به ارمغان می آورد که: «من اتّقی اللّه عاش قویا»3، البته بدیهی است که هیچ قدرتی بی فیض علم صورت تحقّق نمی بندد، پس یاران آن حضرت از لحاظ دانش همه در مرتبه والایند.

 3. عشق والا به امام(ع) و متعلقات ایشان:

 «یتمسّحون بسرج الإمام، علیه السلام، یطلبون بذلک البرکة».

 بسیارند تنگ نظرانی که بر اعتقاد تشیع نسبت به بزرگداشت لوازم وجودی ائمه معصومین(ع) و تقبیل مشاهد متبرکه خرده های شناعت مآب گرفته اند، حتی در اثر اینگونه القائات و جوّهای مسموم، بر شیعیان ساده لوح هم صورت این خیال حاصل گشته که این کارها سلوک متوحّشان و کوران و ابلهان و به دور از آئین خرد است، تا آنجایی که گاه این کارها را به وادی شرک و کفر کشانده و بسیار مهملات بافته اند.

 اما درک فلسفه این کارها و ژرفای این عوالم نه تنها چنین تخیلاتی را واهی می داند، بلکه حقانیت آنرا مسلم می دارد: گفت بوسم معجر لیلی از آن بوی زلف خوب لیلی دارد آن عشق می ورزم به پای افزار او بهر آنکه هست پای ابزار او شانه اش بوسم گذارم بر دو چشم تا زبویش نور گیرد هر دو چشم

 آری ژرفانگری خاص می طلبد تا فراتر از فضای اندیشه منطق تراش بشر، علقه بین محبوب و متعلقات او را ادراک نموده و ساحت او را برتر از عرض حاجت خود شمرده و بر زینش بوسه زنند و دست ارادت بسایند، این شدت محبت و نهایت عمق اندیشی یاران حضرتش را می رساند.

 4. از خودگذشتگی و ایثار:

 «یقونه بأنفسهم فی الحروب»

 یاران حضرت حجت(ع) با دل و جان از حضرتش پاسداری می کنند و پیشمرگ او می شوند و جان را فدای آن جانان می کنند، که جان تحفه ناقابلی است.
چو جان فدای لبت شد خیال می بستم که قطره ای ز زلالت به کام ما می افتد خیال زلف تو گفتا که جان وسیله مساز کزین شکار فراوان به دام ما افتد

 5. داشتن کفایت کافی و وافی:

 «یکفونه ما یرید فیهم»

 یاران حضرت مهدی کفایت فوق العاده جهت انجام وظایف محوله دارند؛ چرا که کفایت، مشروب از زلال علم است و یاران آن حضرت چون از مشرب تقوای بی بدیل و خالص سیراب شده اند، به اقتضای «واتقوا اللّه و یعلّمکم اللّه »،4 دانش وسیع هر کاری را دارند و هر آنچه حضرت از آنها بطلبد به تمام وجود خواسته، اشراف کامل دارند و آن را به نحو احسن و اتم، انجام می دهند و مراد حضرتش را کما هُوَ المَطلوب حاصل می نمایند.

 6. شب زنده داری:

 «رجال لاینامون اللّیل رهبان باللّیل».

 یاران حضرت مهدی(ع) شب را به قیام و قعود و عبادت و تهجد به سر می آورند. رهبانان شب اند. در خلوت شبان به دور از انظار ریاطلبان، سجاده نیاز و نماز را می گسترانند و اشک خونی را بدرقه امید وصال می گردانند. به فرمایش علی(ع): «أمّا اللّیل فصافون أقدامهم تالین لأجزاء القرآن یرتّلونه ترتیلاً و یحزنون به أنفسهم».5 نای غرّش شیران روز در خلوت شبانگاهان باز می شود؛ چرا که اراذل بهایم در خواب غفلتند. مثل مار زخم خورده از شدت فراق بر خود می پیچند و ناله های نیازمندانه شان مینای حیرت ملکوت را صد پاره می کند. در شب، شیاطین شرک انگیز کمتر میدان دار معرکه اند و در حظیره قدس عبادت بین عابد و معبود، حجابهای روزانه نیست.

 7. شجاعت و دلاوری:

 «لیوث بالنّهار»

 یاران حضرتش که شب تا سحر را نغنوده اند، بر عکس شب زنده داران دنیوی روز را در خواب و غفلت نمی سپارند، بلکه شیران نهارند و پگاه را بر فراز سمندهای تیز پای خود پیشواز می کنند و از هرگونه بطالت و اهمال و لهو و لعب بدورند. البته از فراز «و یصبحون علی خیولهم» جهت و سوی کارها و تلاششان مشخص می شود که اینان یاریگران اند و یاریگر باید هماره در فکر یاری و کارهایش در جهت آن باشد. در فرهنگ قویم اینها، تلاش پربار واژه ای است که ژرفناک ترین معانی را حمل می کند. آری مصداق بارز فرمایش مولای متقیان اند که «و أمّا النهار فحلماء علماء أبرار و أتقیا». 6

 8. عبادت خالصانه:

 «لهم دوی فی صلاتهم کدویّ النحل»

 یاران آن حضرت شیفته عبادت اند و قرة العین شان نماز است. زمزمه عاشقانه آنها در نماز ذوق شهد مصفّا را دارد. به خاطر خدا رو به قبله عشق می آورند و از عبادت تجارت پیشگان و برده صفتان سخت احتراز می جویند. بلکه او را به خاطر او، جلّ و علا، می پرستند، (فتلک عبادة الأحرار) اینان محصول کمال را از سرزمین زرافشان سجاده درو می کنند و از خمخانه آن، هر فضیلت دیگر را صبغه الهی می زنند و صفای اندرون را که لیاقت هم صحبتی و انس و یادگیری حضرتش را ارزانی می دارد، از میخانه سجاده حاصل می کنند.

 9. فرمانبری و اطاعت محض:

 «هم أطوع له من الأمة لسیّدها»

 یاران امام زمان(ع) بر اطاعت بی چون و چرای مولای خود کمر بسته اند و دل در رضای او سپرده اند و هر آنچه او بخواهد آن را حق محض و محض حق شمرند. اینان ولایتمداران سر سپرده و بی همتایند که به هیچ رو از خط فرمان ولیّ خود سربر نمی تابند و سالک نستوه صراط قویم «أطیعوا اللّه و أطیعوا الرسول و أولی الأمر منکم»7 هستند. تا آنجا که اگر دستور باشد در دل آتش می روند و خطاب: «یا نار کونی بردأ و سلاما»8 را به جان تجربه می کنند.

 10. روشنگری و هدایت بخشی:

 «کالمصابیح کأنّ قلوبهم القنادیل»

 یاران مهدی(ع) چراغهای روشن هدایت اند؛ چرا که سرچشمه های حکمت در اثر تقوای محض از سرزمین قلبشان بر زبانشان جاری است و سراسر وجودشان بارقه لطف ازل را نمایان ساخته و در ظلمت اندیشه ها از قندیل قلبشان پرتو افشانیها رخ داده و مهار خرد خردورزان را بر دست با کفایت خود گرفته و به سوی کعبه مقصود هدایت می کنند.

 11. خداترسی:

 «و هم من خشیة اللّه مشفقون»

 یاوران آن حضرت از خشیّت حضرت حق چون بید بر خود می لرزند؛ چرا که بصیرتشان کامل است و اعتقادشان خالص و شهودشان حق الیقین و در این مرتبه است که نیران صاعقه جلال و هیبت و قهّاریّت خرمن هستی را می سوزاند و ترس بر وجود، سیطره مطلق می یابد تا جایی که: «قد براهم الخوف بری القداح ینظر إلیهم الناظر فیحسبهم مرضی و ما بالقوم من مرض و یقول لقد خولطوا و لقد خالطهم أمر عظیم»9؛ به سوهان ترس چونان تیرهای نازک تراشیده شده اند. تا جایی که نظاره گر، بیمارشان می پندارد، در حالی که بیماری ندارند و می گوید: اینان دیوانه اند. در حالی که امری عظیم از خود بی خودشان ساخته است.

 12. آرزوی شهادت:

 «یدعون بالشهادة و یتمنّون أن یقتلوا فی سبیل اللّه »

 یاران حضرت حجت(ع) مدام دست بر دعا از حضرت حق وصال شاهد شهادت را می خواهند. شهادت به عنوان اعلی ترین و راقی ترین وسیله تقرب به مبدأ هستی هماره آرزوی قلبی انسانهای موحد خالص است و یاران حضرتش هم با عنایت به فیض بی منتهای «بل أحیاء عند ربّهم یرزقون»10 پر و بال در هوای شهادت می گسترانند و دولت این غم را به دعا از خدا می خواهند.

 13. خونخواهی از حسین:

 «شعارهم: یا لثارات الحسین»

 از نشانه های دیگر یاران آن حضرت(ع) آن است که اهل شعار «یا لثارات الحسین» هستند. یعنی داعیان خونخواهان حسین(ع) و داعیه داران اخذ حق آن مظلوم تاریخ اند. قرار گرفتن راستین ـ نه ادّعایی ـ در جناح سیدالشهدا و اهتزاز لوای ولای آن امام(ع) و اهتمام در اخذ خون آن بزرگوار حکایت از فرهنگی بس ناب دارد که ریشه در همه خصایص و فضایل عالی دارد، اینان کارگزاران حق اند و حسین(ع) کشته راه حق. ندای «ألا ترون أنّ الحقّ لایعمل به و أنّ الباطل لایتناهی عنه»11 آن مظلوم پژواک همت عالی یاران آن حضرت(ع) است تا طنین حکومت حق را در تمامت جهان آشنای گوشهای همگان نمایند.

 14. یاری امام حق:

 «بهم ینصراللّه إمام الحق»

 رسیدن به منزلت واسطه گری و نصرت قائم آل محمد(ع) برترین کمالها را می طلبد و بایستی در بی بدیل ترین فراز کمال و عشق بود تا به این خلعت عالی مخلع گردید. بدین تشریف هر کسی را مشرف نمی گردانند، باید گوهری پاک داشت و اهل حال بود و ریاضت کش کوی عشق که:
گوهر پاک بباید که شود قابل فیض ورنه هر سنگ و گلی لؤلؤ و مرجان نشود

 آری همین خصیصه به تنهایی در ژرفای لیاقت یاران آن حضرت کفایت می کند که ورود در سلک ناصران مقتضی سنخیّت و تناسب است چرا که:
ز روی دوست دل دشمنان چه در یابد چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا؟ چه نسبت است به رندی صلاح و تقوی را ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا



 

پی نوشتها:
1 .محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج52، ص307 و 308: «له کنز بالطالقان ماهو بذهب، ولا فضة، و رایة لم تنشر منذ طویت، و رجال کأنَّ قلوبهم زبر الحدید لایشوبها شکُّ فی ذات اللّه أشدّ من الحجر، لو حملوا علی الجبال لأزالوها، لا یقصدون برایاتهم بلدة إلاّ خرَّبوها، کأنَّ علی خیولهم العقبان یتمسّحون بسرج الإمام،علیه السلام، یطلبون بذلک البرکة، و یحفّون به یقونه بأنفسهم فی الحروب، و یکفونه ما یرید فیهم.
رجال لاینامون اللّیل، لهم دویُّ فی صلاتهم کدویِّ النحل، یبیتون قیاما علی أطرافهم، و یصبحون علی خیولهم، رهبان باللّیل لیوث بالنّهار، هم أطوع له من الأمة لسیّدها، کالمصابیح کأنَّ قلوبهم القنادیل، و هم من خشیة اللّه مشفقون، یدعون بالشهادة، و یتمنّون أن یقتلوا فی سبیل اللّه ، شعارهم: یا لثارات الحسین، إذا ساروا یسیر الرُّعب أمامهم مسیرة شهر، یمشون إلی المولی إرسالا، بهم ینصراللّه إمام الحقِّ».
2 .همان، ج77، ص374، از حضرت علی(ع).
3 .همان، ج70، ص213، از حضرت علی(ع).
4 .سوره بقره(2) آیه 282.
5 .سید علینقی فیض الاسلام، ترجمه و شرح نهج البلاغه، خطبه 184، ص612.
6 .همان، ص613.
7 .سوره نساء(4) آیه 59.
8 .سوره انبیاء(21) آیه 69.
9 .ترجمه و شرح نهج البلاغه، خطبه 184، ص613.
10.سوره ال عمران(3) آیه 169.
11.محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج44، ص381.

 منبع: تابناک

 

 

 نظر دهید »

منزل آخرت در کلام عارف بالله مرحوم دولابی

20 خرداد 1395 توسط زهرا تجري

                                                                                                                                                                                                                                                      

مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: از این به بعد آخرت است. منتهی درهای جدید مِن بعد باز می‌شود. اینجا اولین منزل آخرت است، دنیا تمام شده است، موت شد. اصلاً هر چیزی که تا حالا بود همه مرد و رفت. حال دیگر حیات است. اَوّلُ مَنزِلٍ مِن منازلِ الاخرَه.

خوشا به حال کسی که این میهمان عزیز وقتی وارد شد آن را درست تحویل بگیرد. آخرتی که دارد می‌آید خداست، پیغمبر(ص) است، امام(ع) است، نشستن با آنهاست، خوردن با آنهاست، در بهشت و در قرب خدا بودن است. همه اینها در آخرت است. حال این میهمان عزیز را درست تحویل می‌گیری یا می خواهی با اخم تحویل بگیری؟! چون دنیا رفت و تمام شد، ازجای پست خلاص شدید. جایی که فنا داشت تمام شد. جایی که می‌خوردی و دوباره گرسنه می‌شدی تمام شد. جایی که ریاست می کردی بعد انزجار پیدا می‌کردی تمام شد. هر چیزی که آخر داشت تمام شد. حال به آخرت آمدی. آخرت آخر ندارد. چه جای بدی بودم، حال چه جای خوبی آمده‌ام! قبلاً جایی بودم که همه چیزش تمام می‌شد و تمام شد. حال جایی آمده‌ام که هیچ چیز آن تمام نمی‌شود.

به آخرت آمده‌ای، آخرت دائم است، دائماً غنی است. دائماً عزیز است، دائماً حیّ است، اُبعثُ حَیّا. من مبعوث می‌شوم حیّ. حیّ یعنی کسی که در آخرت به رویش باز است، الان نشسته با اهل بیت طهارت(ع) گفتگو می‌کند. این چنین کسی مبعوث شده است حیّ. حیّ موت ندارد، در حیات دائم است. حیات این دنیا بود که قلابی بود.

موت را قبول کرد، گفت بفرما اتاق من. خوشا به حال آن کسی که قدوم این میهمان عزیز را گرامی بشمارد. یعنی از همان جوانی قبول کند که موت خوب است. می گویند: کم حرف بزن. می‌گوید: چشم. می‌گویند: این کار را بکن، نپرس برای چه؟ می‌گوید: چشم! این موت است. به پدرت می‌گویی اینها را خودت به من یاد دادی. پس چرا هر کاری می‌خواهم انجام دهم می‌گویی نکن! قبا را اینطور تنت نکن، اینطور تنت کن، غذا را اینجور نخور، اینجور بخور.

اینجا باغی است که هر کس می‌آید می‌تواند از میوه‌ آن بچیند و بخورد، امّا از بردن خبری نیست. اگر درون قبر یک ریال همراهت باشد، قبر را نبش می‌کنند و آن را در می‌آورند. اگر یک انگشت دستت باشد آن را در می‌آورند. از این باغ هیچ چیز را نمی‌شود بیرون بُرد.

در باغ نمی‌توانستی کول کنی و ببری. تا درون باغ هستی می‌خوری و می‌خورانی. بهره‌ی آخرتت هم آن اقبالی است که به جهان دیگر داری. پس اگر کم داد با صاحب باغ دعوا نمی‌کنی. اگر هم زیاد داد دعوا نمی‌کنی. با باغدار نمی‌گویی چرا اینچنین نمی‌کنی، چرا چنان نکردی، این گل‌ها چیست؟ این میوه‌ها چیست؟ ایراد نمی‌گیری، می‌خوری و در باغ راه می‌روی.

کتاب طوبی محبّت جلد دوم – ص 24
مجالس حاج محمّد اسماعیل دولابی

منبع: تسنیم

 

 نظر دهید »

غبطه هر روز مردگان به حال روزه داران

20 خرداد 1395 توسط زهرا تجري

 

 پیامبر اکرم حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله فرمودند: در هر روز فرشته­‌اي در قبرستان به مرده‎­ها خطاب مي­‌کند، غبطه چه کسانى را مي‌­خوريد؟

آنها مي­‌گويند: غبطه اهل مساجد مي­ خوريم، آنها نماز مي­‌خوانند و ما توان انجام آن را نداريم و روزه مي­‌گيرند و ما توان انجام آن را نداريم.

متن حدیث:

مَا مِنْ يَوْمٍ إِلَّا وَ مَلَكٌ يُنَادِى فِى‌الْمَقَابِرِ مَنْ تَغْبِطُونَ، فَيَقُولُونَ أَهْلَ الْمَسَاجِدِ يُصَلُّونَ وَ لَا نَقْدِرُ وَ يَصُومُونَ وَ لَا نَقْدِر.


«مستدرک الوسائل، ج3، ص363، روايت 18»

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • ...
  • 3
  • ...
  • 4
  • 5
  • 6
  • ...
  • 7
  • ...
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • ...
  • 23
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

لبیک یامهدی

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • اهل بیت
  • محافظین حریم زینبی
  • علمی
  • حدیث

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس