1.شيوه حفظ دوستان
از منظر امام دهم عليهالسلام يکي از ويژگيهاي اولياء خدا و انسانهاي صالح عفو و گذشت و پذيرش عذر ديگران است. ايوب بن نوح ميگويد: آن حضرت طي نامهاي به يکي از ياران ما که موجب ناراحتي شخصي شده بود، توصيه کرد که برو از فلاني عذر خواهي کن و بگو: «إِنَّ اللَّهَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَيْرا إِذَا عُوتِبَ قَبِلَ؛[1] اگر خداوند خير بندهاي را بخواهد، [او را حالتي عطا ميکند که] هرگاه از او عذر خواسته شد، ميپذيرد.» تو نيز عذر ما را بپذير!
براي پاسداري از حريم دوستان نيک نبايد دربارهي آنان سختگيري کرد، بلکه بايد در موارد لغزش و خطايشان عفو و گذشت پيشه کرد و عذرشان را پذيرفت؛ زيرا اگر به بهانههاي ساده، انسان دوستان خود را طرد کند و از خود دور سازد، به مرور زمان غريب و تنها خواهد ماند و مخالفانش افزايش مييابند؛ در حالي که دوستان خوب بازوي نيرومندي در زندگي افراد به شمار ميآيند. لقمان حکيم به فرزندش سفارش ميکرد که: «يَا بُنَيَّ اتَّخِذْ أَلْفَ صَدِيقٍ وَ أَلْفٌ قَلِيلٌ وَ لَا تَتَّخِذْ عَدُوّا وَاحِدا وَ الْوَاحِدُ کَثِيرٌ؛[2] فرزندم هزار دوست بگير و البته هزار کم است و يک دشمن براي خودت درست نکن که يکي هم زياد است.»
بنابراين، براي رسيدن به سعادت و توفيق در زندگي، انسان بايد از دوستان خوب محافظت کند و با اختلاف کوچک و جزئي و لغزشهاي ساده نبايد آنان را از دست بدهد، بلکه شيوهي اهل بيت عليهمالسلام را در نظر بگيرد و از گناهانشان بگذرد. اگر عذر خواهي کردند، بپذيرد و عفو و گذشت پيشه کند.
سعدي گفته:
با مردم سهلگوي دشوار مگوي
با آن که درِ صلح زند جنگ مجوي
2.روزگار ناسازگار
گاهي اين نکته به ذهن ميآيد که آيا واقعا برخي زمانها، مکانها و يا عوامل و حوادث طبيعي در زندگي انسان دخالت دارند؟ آيا بدي و خوبي و شوم بودن را ميتوان به روزها و روزگاران نسبت داد؟ امام هادي عليهالسلام پاسخ اين پرسش را به يکي از يارانش توضيح داد.
حسن بن مسعود ميگويد: به محضر مولايم حضرت ابوالحسن الهادي عليهالسلام رسيدم. در آن روز چند حادثهي ناگوار و تلخ برايم رخ داده بود؛ انگشتم زخمي شده و شانهام در اثر تصادف با اسب سواري صدمه ديده و در يک نزاع غير مترقبه لباسهايم پاره شده بود. به اين خاطر، با ناراحتي تمام در حضور آن گرامي گفتم: عجب روز شومي برايم بود! خدا شرّ اين روز را از من باز دارد! امام هادي عليهالسلام فرمود: «يَا حَسَنُ هَذَا وَ أَنْتَ تَغْشَانَا تَرْمِي بِذَنْبِکَ مَنْ لَا ذَنْبَ لَهُ؛ اي حسن! اين [چه سخني است که ميگويي] با اينکه تو با ما هستي، گناهت را به گردن بيگناهي مياندازي! [روزگار چه گناهي دارد!]»
حسن بن مسعود ميگويد: با شنيدن سخن امام عليهالسلام به خود آمدم و به اشتباهم پي بردم. گفتم: آقاي من! اشتباه کردم و از خداوند طلب بخشش دارم. امام فرمود: اي حسن! روزها چه گناهي دارند که شما هر وقت به خاطر خطاها و اعمال نادرست خود مجازات ميشويد، به ايام بدبين ميشويد و به روز بد و بيراه ميگوييد! حسن گفت: اي پسر رسول خدا!، براي هميشه توبه ميکنم و ديگر عکس العمل رفتارهايم را به روزگار نسبت نميدهم. امام در ادامه فرمود: «يَا حَسَنُ اِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمُثِيبُ وَ الْمُعَاقِبُ وَ الْمُجَازِي بِالأعْمَالِ عَاجِلاً وَ آجِلاً؛ اي حسن! به طور يقين خداوند متعال پاداش ميدهد و عقاب ميکند و در مقابل رفتارها در دنيا و آخرت مجازات ميکند.»[3] .
3.موقعيت ممتاز مکانهاي مقدس
در بينش توحيدي اسلام، انسان هر لحظه و در هر زمان و مکان در محضر خداست؛ اما خداوند متعال براي تقرب بيشتر بندگانش و براي آسايش و آرامش آنان، زمانها و مکانهايي را معين کرده است که ويژگي خاصي دارند. امام علي النقي عليهالسلام با اشاره به موقعيت ممتاز اماکن مقدس فرمود:
«اِنَّ لِلَّهِ بُقَاعا يُحِبُّ اَنْ يُدْعَي فِيهَا فَيَسْتَجِيبُ لِمَنْ دَعَاهُ وَ الْحَيْرُ مِنْهَا؛[4] .خداوند مکانهاي مقدسي دارد که دعا در آن جاها را دوست ميدارد. پس هر کس در آن مکانها او را بخواند، اجابتش ميکند و حائر حسيني عليهالسلام يکي از آنهاست.»
در اين سخن، پيشواي دهم نکات مهمي را مورد توجه قرار داده و به مشتاقان فرهنگ اهل بيت عليهمالسلام گوشزد کرده است: نخست به ارزش اين مکانهاي شريف پرداخته و آنها را بقعههاي خدايي ناميده، سپس اهميت دعا و استجابت آن را در اين مکانها مورد تأکيد قرار داده و در آخر، مزار دلرباي حضرت سيدالشهداء عليهالسلام، را از مصاديق بارز بقاع الهي و محل استجابت دعاي بندگان شمرده است.
امام هادي عليهالسلام در کلام ديگري عظمت بارگاه امام حسين عليهالسلام را اين گونه بيان ميکند: «هر کس از منزل خود به قصد زيارت بارگاه حضرت حسين عليهالسلام حرکت کند و به نزد فرات برسد و در آنجا غسل کند، از رستگاران نوشته ميشود و هر گاه به امام حسين عليهالسلام سلام کند، از سعادتمندان محسوب ميگردد و اگر از نماز زيارت فارغ شد، فرشتهاي از سوي خداوند متعال به او ميگويد: رسول خدا صلياللهعليه وآله به تو سلام ميرساند و ميگويد: تمام گناهانت بخشوده شد، اعمال را از نو شروع کن!»[5].
4.ارزش علم و دانش
کسب علم و دانش از مهمترين شيوههاي رسيدن به قلهي کمال است و انسان بدون علم ره به جايي نميبرد. امام دهم عليهالسلام بر اين باور بود که براي نيل به مقاصد عالي انساني لازم است که افراد به دنبال دانش و معرفت باشند؛ چرا که بدون آگاهي هيچ رهروي به مقصد نرسد.
آن رهبر فرزانه در گفتاري ارزشمند ميفرمايد: «إِنَّ الْعَالِمَ وَ الْمُتَعَلِّمَ شَرِيکَانِ فِي الرُّشْدِ؛[6] دانشمند و دانشجو هر دو در رشد و هدايت شريکاند.» اگر علماء و متفکران جامعه تلاش نکنند و عموم مردم نيز به دنبال آموزش نباشند، سطح افکار مردم رشد نمييابد و پيشرفت صورت نميگيرد.
شرف و قيمت و قدر تو به فضل و هنر است
نه به ديدار و به دينار و به سود و به زيان
اساسا براي تهذيب نفس و پيمودن راه کمال، علماي اخلاق، معرفت و کسب آگاهي را از عوامل مؤثر در روح و روان آدمي ميدانند. آري، دانش انسان را به خطرات راه آگاه ميکند و عظمت و عزت خداوندي را به ياد ميآورد و انسان شايسته هر قدر علم و دانشش بالاتر باشد، تواضع و صفات حميده در وجودش بيشتر شکوفا ميگردد. انسان کمال خواه با معرفت به ناتواني و مقام پايين خود و اطلاع از عظمت حق و شکوه و جلال کبريايياش در راه رشد و تهذيب گام برميدارد.
امام هادي عليهالسلام ارزش دانشمندان را بالاتر از خود علم و دانش ميدانست و ميفرمود: «أَرْجَحُ مِنَ الْعِلْمِ حَامِلُهُ؛[7] دانشمند از دانش برتر است.» البته علم و دانش بعد از غلبهي صفات زشت و فساد افراد تأثيرگذاري اندکي دارد؛ چنان که حضرت علي النقي عليهالسلام فرمود: الحِکْمَةُ لَا تَنْجَعُ فِي الطِّبَاعِ الْفَاسِدَةِ؛[8] حکمت در طبيعتهاي فاسد سودي نميبخشد.»
5.ريشهها و نتايج تکبر
در سيرهي تربيتي امام هادي عليهالسلام براي تربيت نفوس و زدودن صفات ناپسند از وجود آدمي به زمينهها و ريشههاي خودپسندي اشاره شده است. آن حضرت ميفرمايد: «مَنْ اَمِنَ مَکْرَ اللَّهِ وَ أَلِيمَ أَخْذِهِ تَکَبَّرَ حَتَّي يَحِلَّ بِهِ قَضَاوُهُ وَ نَافِذُ أَمْرِهِ وَ مَنْ کَانَ عَلَي بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ هَانَتْ عَلَيْهِ مَصَائِبُ الدُّنْيَا وَلَوْ قُرِضَ وَ نُشِرَ؛[9] هر کس از مکر و مؤاخذهي دردناک خداوند، خود را در امان احساس کند، تکبر ميورزد تا اينکه با قضا و تقدير خداوند مواجه گردد؛ اما انساني که بر دليل روشني از پروردگارش دست يافته است، مصيبتهاي دنيا بر او سخت نخواهد بود؛ گرچه قطعه قطعه شده و [اجزاء بدنش] پراکنده شود.»
طبق اين رهنمودِ ارزشمند، هر شخصي در راه رسيدن به تکامل و مقام والاي انسانيت لازم است که هرگز از وجود خداوند متعال و محاسبه و مؤاخذهاش غفلت نکند. غفلت از خداوند و روز معاد، انسان را به انواع مفاسد دچار ميکند و در حقيقت از خدا فراموشي به خود فراموشي تنزل يافته، هدف خود را در زندگي گم ميکند. چنين فرد غافلي از خود هرگز نميپرسد که:
از کجا آمدهام آمدنم بهر چه بود
به کجا ميروم آخر ننمايي وطنم
اما اگر انسان خود را در پرتو نور الهي قرار دهد و از نسيم رحمت حق بهرهور گردد، هرگز در مقابل حوادث و مصائب دنيوي مغلوب نميگردد؛ چرا که به پشتوانهاي قوي همچون نيروي حق تکيه زده و در حصاري محکم پناه گرفته است.
بنابراين، ريشهي مهم لغزشها، خطاها و آلوده شدن به صفات ناپسند، همان غفلت از خداوند و خودفراموشي است که اشخاص را از رسيدن به اهداف والاي انساني باز ميدارد.
امام دهم عليهالسلام در روايتي ديگر به عواقب زيانبار صفت ناپسند تکبر اشاره کرده و در اين مورد هشدار داده و فرموده است: «مَنْ رَضِيَ عَنْ نَفْسِهِ کَثُرَ السَّاخِطُونَ عَلَيْهِ؛[10] هر کس از خود راضي باشد، غضب کنندگان بر او بسيار خواهند شد.»
صفت تکبر انسان را نه تنها در معرض خشم مردم، بلکه مورد غضب خداوند نيز قرار ميدهد که در قرآن فرمود: «إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْتَکْبِرِينَ»؛[11] «خداوند گردنکشان [و متکبران] را دوست ندارد.»
عذاب جهنم و محروميت از الطاف الهي از ديگر رهاوردهاي تکبر است.
در روايت آمده است که روزي حضرت سليمان بن داود عليهماالسلام امر کرد که تمام پرندگان و انس و جن به همراه او بيرون آمده، در بساط شگفت انگيز سليمان عليهالسلام جاي گيرند. دويست هزار نفر از بني آدم و دويست هزار نفر از جنيان با او بودند. بساط او به قدري بلند شد که صداي تسبيح ملائکه را در آسمانها شنيد. سپس بساط او آن قدر پايين آمد که کف پايش به دريا رسيد. در آن حال، ندايي آسماني به اصحاب سليمان عليهالسلام گفت: اگر در دل فرمانرواي شما (سليمان عليهالسلام) ذرهاي تکبر بود، بيشتر از آنچه بلند کردهاند، او را به زمين فرو ميبردند.[12] .
ز خاک آفريدت خداوند پاک
پس اي بنده افتادگي کن چو خاک
تواضع سر رفعت افرازدت
تکبر به خاک اندر اندازدت
6.شکوه بندگي
از منظر فرهنگ متعالي توحيد، عبوديت و بندگي حضرت حق تعالي است که بالاتر از آن مقامي براي مخلوق متصور نيست:
بلندي بايدت افکندگي کن
خدا را باش و کار بندگي کن
امام دهم عليهالسلام در تبيين مقام بندگي ميفرمايد:
«مَنِ اتَّقَي اللَّهَ يُتَّقَي وَ مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ يُطَاعُ وَ مَنْ أَطَاعَ الْخَالِقَ لَمْ يُبَالِ سَخَطَ الْمَخْلُوقِينَ وَ مَنْ أَسْخَطَ الْخَالِقَ فَلْيَيْقِنْ أَنْ يَحِلَّ بِهِ سَخَطُ الْمَخْلُوقِين؛[13] هر که از نافرماني خدا بپرهيزد، [مردم] از نافرماني او پرهيز کنند و هر کس خدا را اطاعت کند، [ديگران] از او اطاعت ميکنند و کسي که از دستورات خالق فرمان برد، هيچ باکي از خشم مخلوقين نخواهد داشت و هر کس خالق را به خشم آورد، او بايد بداند که از خشم مردم در امان نخواهد بود.»
گرت اين بندگي تمام شود
چرخ و انجم ترا غلام شود
مقام عبوديت و بندگي آن چنان اهميت دارد که امير مؤمنان علي عليهالسلام در اين زمينه به بندگي خود در برابر خداوند متعال افتخار ميکرد و ميفرمود: «إِلَهِي کَفَي بِي عِزّا أَنْ أَکُونَ لَکَ عَبْدا وَ کَفَي بِي فَخْرا أَنْ تَکُونَ لِي رَبّا أَنْتَ کَمَا أُحِبُّ فَاجْعَلْنِي کَمَا تُحِبُّ؛[14] پروردگارا! اين عزت براي من بس است که بندهي تو باشم و بالاترين افتخار براي من آن است که تو پروردگار من باشي. تو همان گونهاي که دوست دارم. پس مرا آن طوري که دوست داري، قرار ده!»
7.عظمت باري تعالي
شناخت وجود خداوند و اوصاف جلال و جمال باري تعالي در حد شايستگي هر انساني، به غير از طريق اهل بيت عليهمالسلام امري ناممکن است؛ گرچه هر کسي نسبت به فراخور استعدادش خداوند را ميشناسد و به او ايمان ميآورد؛ اما بيان عظمت حق از زبان اهل بيت عليهمالسلام جلوهاي ديگر دارد و آنان کاملترين و مطمئنترين منبع وحي و سرچشمهي توحيدند. امام هادي عليهالسلام در تبيين صفات خداوند ميفرمايد: «إِنَّ اللَّهَ لَا يُوصَفُ إِلَّا بِمَا وَصَفَ بِهِ نَفْسَهُ وَ أَنَّي يُوصَفُ الَّذِي تَعْجِزُ الْحَوَاسُّ أَنْ تُدْرِکَهُ وَ الأوْهَامُ أَنْ تَنَالَهُ وَ الْخَطَرَاتُ أَنْ تَحُدَّهُ وَ الأَبْصَارُ عَنِ الإحَاطَةِ بِهِ نَأَي فِي قُرْبِهِ وَ قَرُبَ فِي نَأْيِهِ کَيَّفَ الْکَيْفَ بِغَيْرِ أَنْ يُقَالَ کَيْفَ وَ أَيَّنَ الأيْنَ بِلَا أَنْ يُقَالَ أَيْنَ هُوَ مُنْقَطِعُ الْکَيْفِيَّةِ وَ الأيْنِيَّةِ الْوَاحِدُ الأَحَدُ جَلَّ جَلَالُهُ وَ تَقَدَّسَتْ أَسْمَاؤُهُ؛[15] خداوند متعال توصيف نشود، جز بدانچه خود وصف کرده است و چگونه توصيف ميشود آن وجودي که حواس مخلوقات از درکش ناتوان است و اوهام و خيالات به آن نميرسند و تصور و انديشهها به حقيقتش آگاه نميگردند و در افق نگاه چشمها نگنجد! او با همه نزديکي دور است و با همه دورياش نزديک. چگونگي را پديد آورد و خودش چگونه نيست. مکان را آفريد، ولي خود مکاني ندارد و از چگونگي و مکان داشتن جداست. يگانه است و بيهمتا. با شکوه است و نامها و اسمائش همه مقدساند و پاک.»
سعدي در بوستان در توضيح اين معنا سروده است:
جهان متفق بر الهيتش
فرو مانده از کنه ماهيتش
نه ادراک بر کنه ذاتش رسد
نه فکرت به غور صفاتش رسد
بشر ماوراي جلالش نيافت
بصر منتهاي جمالش نيافت
نه هر جاي مرکب توان تاختن
که جاها سپر بايد انداختن
نه بر اوج ذاتش پرد مرغ وهم
نه در ذيل وصفش رسد دست فهم
در اين بحر جز مرد داعي نرفت
گمان شد که دنبال راعي نرفت
چه شبها نشستم در اين سير گم
که دهشت گرفت آستينم که قُم
پی نوشت :
[1] مستدرک الوسائل، ج 8، ص 329.
[2] وسائل الشيعه، ج12، ص 16.
[3] بحارالانوار، ج 56، ص 2.
[4] تحف العقول، ص 482.
[5] کامل الزيارات، ص344.
[6] کشف الغمه، ج 2، ص 386.
[7] اعلام الدين، ص 311.
[8] همان.
[9] تحف العقول، ص 483.
[10] بحارالانوار، ج 69، ص 316.
[11] نحل / 23.
[12] معراج السعاده، ص 270.
[13] تحف العقول، ص 482.
[14] بحارالانوار، ج 74، ص 402.
[15] تحف العقول، ص 482؛ الکافي، ج 1، ص 138.
پایگاه تخصصی امام هادی علیه السلام